عزیزمن!
عشق را قبله نکردی تا پرواز را یاد بگیری
شادمانه گریستن را
به تمامی دیدن ، شنیدن ، بوسیدن
لمس کردن را
رابطه ای زنده و پویا با اشیا برقرار کردن را
به نیروی لایزال تبدیل شدن را
نه فقط به فردا
به هزاران سال بعد اندیشیدن را
نه فقط به مردم یک محله ، یک شهر ، یک سرزمین
بل به انسان اندیشیدن را
عزیز من !
آخر عاشق نشدی
تا برای بودن ، رفتن ، ساختن ، خواندن
جنگیدن ، خندیدن ، رقصیدن
و خوب و پرشکوه مردن
دلیلی داشته باشی
آخر عاشق نشدی عزیزمن!
چه کنم ؟
چه کنم که نخواستی یا نتوانستی
به سوی چیزی که اعتباری ، شکوهی ، ظرافتی ،
لطفی ، ملاحتی ، عطری و زیبایی یگانه ای دارد ،
پلی از ابریشم هزار رنگ عشق بسازی
وبندبازانه آن پل ابریشمین را بپیمایی
چه کنم ؟
از عشق سخن باید گفت....همیشه از عشق سخن باید گفت....
حق یارتان.
آریانا.
سلام! آخه خیلی وقت بود ازت خبری نشد! گفتم حتما گذاشتی کنار بلاگری رو! حالا عیدت مبارک! خیلی این شعره قشنگه !مگه نه کلک؟؟؟؟:D
سلام چاکــــــــــــــــــــــــــــــــر. سال نو مبارک. امیدوارم سالی خوب و پرازموفقیت در پیش رو داشته باشی . راستی آدرس لینک منو به دات کام تغییر بده ممنون میشم. فعلا بای بای
سلام... حتما بهت لینک میدم.زووووووووووووود