دوباره

 اولا تولد امام هادی (ع) مبارک.. 

بعد هم..

 

امروز خیلی اعصابم خورد بود 

 به 2 دلیل 

1-... 

2-... 

صبح مثل هر روز شروع به روزمرگی 

وای که چقدر متنفرم از این روزمرگی 

روزی هزار بار فکر می کنم که هر آدمی که به دنیا می آد اومده که یه گوشه ی این دنیا رو تکون بده.. 

من کی نوبتم می شه؟ 

اصلا قرار هست که من هم تو پروسه ی تکون دادن دنیا شرکت کنم؟ 

این همه آدم که فقط زندگی می کنن که زنده باشن و اصلا هم عین خیالشون نیست که یه ماموریتی تو این دنیا دارن 

بعضی وقتا خودم رو پیدا می کنم و چند وقت با سرعت به سمت خودم حرکت می کنم 

بعضی وقت ها هم می شه که یه مدت طولانی تو برزخ خودم گیر میکنم و نمیدونم چی درسته،چی غلطه،حسرت می خورم به بعضی روزا 

سال های اول دانشگاه.. 

خیلی خوب بود 

می دونستم دارم چیکار می کنم 

الان نه 

رو آینده خیلی حساب می کنم 

ولی نمی دونم چی می شه 

کاش الان یکی صدام می کرد 

کاش الان .. 

باید درس بخونم 

سخته ولی پر انرژی هستم 

و هیچی به جز کمک خدا که همیشگیه و انرژی بهم قدرت نمی ده 

باید شروع کنم 

همین الان 

 بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است 

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست گاه نیست 

یا حق!!

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد