رفتار های اجتماعی

هوالحق 

 

توی جامعه ما (البته همه نه) عده ای هستن که حقوق اجتماعی و ادب رو در مواجهه با دیگران رعایت نمی کنن 

این موضوع همیشه من رو رنج می ده 

از موضوع های کوچک گرفته تا موضوع های بزرگ 

این اتفاقات بیشتر وقتی میفته که موضوع رسیدن به چیزی باشه 

اونوقت برای رسیدن به اون ممکنه همه چی زیر پا گذاشته بشه 

حقوق دیگران-ادب-نزاکت-خوش اخلاقی-قانون-نظم-امنیت-آسایش و ... 

مثلا موقع رانندگی 

نور بالا،سبقت بیجا،رد کردن چراغ قرمز،به قول خودشون زرنگی 

گاهی می شه یه نفر می خواد یه جا دور بزنه،هیچکس بهش راه نمیده 

جاهایی که صف هست بعضی ها می خوان جلو بزنن تا شاید چند دقیقه زودتر کارشون راه بیفته 

همین عده ممکنه هر روز کلی وقت تلف کنن 

یا هر جا که صف باشه 

یه عده توی صف می زنن 

هل میدن 

دعوا می شه 

اعصاب خوردی و .... 

یا اینکه یه جا که حقشون نیست از راه های دیگه حق دیگران رو ضایع میکنن 

و وقتی قانون نمی تونه جلوی این ناهنجاری ها رو بگیره اعصابت بیشتر خورد می شه 

 

نمی دونم توی کشور های دیگه هم  همینطوره یا نه 

مثلا فرض کنین بگن فلان جا فلان جنس ارزونه 

طرف اگه نیاز هم نداشته باشه می ره و مقدار زیادی از اون کالا رو می گیره میاره تو خونه انبار می کنه 

و خیلی مسائل دیگه 

نمی دونم این حس توی وجود پدران و پدربزرگ ها و نسل های قبل هم بوده یا نه 

بیشتر بوده یا کمتر؟

توی کشورای دیگه چه طوره؟ 

شما هم نظراتتون رو بگین 

و همین طور راه حل عبور از این مشکل رو 

 

پ.ن : 

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن  

 

پ.ن دوم: 

با یه نفر در مورد خصوصیات دوست صمیمی صحبت می کردیم 

 دوست دارم وقتی خوشحالم دوستم پیشم باشه تا شادی هام رو باهاش قسمت کنم 

وقتی ناراحتم بهش نگم که چی شده و اون از توی چشمام بخونه که چم شده 

وقتی مشکلی داره کمکش کنم 

وقتی مشکلی دارم کمکم کنه 

مشکلاتم رو رک بهم بگه 

راهنماییم کنه 

و... 

یا حق!!

نظرات 6 + ارسال نظر
نیلوفر جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ق.ظ http://my-home.blogsky.com

راستش من سه هفته تو این شهر نبودم...رفته بودم یه شهر دیگه از ایران...و واقعا اونجا همه چیز یه طور دیگه بود...مردم مهربون تر بودن....و به نظرم استرس زندگی کم تر بود...واقعا این سه هفته انسانیت رو درک کردم...

خدا رو شکر

مینو جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ب.ظ http://delneveshteha-m.blogfa.com/

مشکلی که همه دارن. همه از دست هم مینالن و خودشونم رعایت نمی کنن!
خیلی جالبه!!!!

هستن کسایی که مراعات می کنن...

عارف جام جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.atazandi.blogfa.com

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش...

ما هنوز امیدواریم

سعید جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:43 ب.ظ http://hadis99.blogfa.com

در پناه اسلام ناب
موفق باشید

ممنون

دینا شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ http://www.dina.blogsky.com

سلام. من که الان از شمال اومدم و خودم رانندگی کردم این معضل رو به راحتی حس کردم.
سبقت رو خط ممتد اونم تو پیچ! تازه کیفم میکنه!!
از این ور جاده بخوای بری اونور دو ساعت باید استند بای بمونی تا بهت راه بدن!!
دیگه صف و فرهنگ و... رو بی خیال!
کلا بد دوره زمونیه!‌همه فکر خودشونن!

بله متاسفانه
انشالله که درست بشه

مینو یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ق.ظ http://delneveshteha-m.blogfa.com

سلام.
بازگشتی به گذشته دارم...

آفرینش:....مــــــــن دادم بـــه تـــــــو قدرت و هــــوش /این همه زحمت و کـار همــش خمـــوش؟!

بـابـا مـــن عاشـــقتــــــم، دوســــــت دارم /نگـــو نه کـــــه من یــه وقت کم بیـــــــارم!

خودتــم خوب می دونـــی خوب می تونـم /که اگـــه خودت بخـــوای کول می کنــــــم

آره مـــن کول می کنــــم بنــــــده هامـــــو /چــــرا کــه عاشــــقشـــم آیـــــــه هامـــــو

تو یـه آیه از منـــی هیـــچ مـــــی دونـــی؟ /برو فکر کن فــــــردا باز نــــگی منــــــــی!! ....

سوتی: ....گفتم همه با صدای بلند شعر دنیا دیگه مثل تو نداره ، برای بنیامین رو بخونید. خودمم که خیلی از این شعر خوشم می اومد صدامو تا آخر حلقم بالا بردم و شروع کردم به خوندن. (البته خواننده فقط من بودم و بچه ها با کمک میز ها آهنگشو اجرا می کردن)....

خلیفه الله:...آره مقاممون ، مقام والایی که فقط به ما داد ، چون به ما اعتماد داشت. مقام والایی که می دونست عرضه ی داشتنشو داریم ، مقام والایی که اگه بهش برسیم آسمون هم جلومون تعظیم می کنه!...


خوشحال می شم تشریف بیارید...

سلام
خوندن خاطرات گذشته به آدم ارامش می ده
امیدوارم همیشه خاطرات شیرین باشن

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد