روزهای انتظار

سلام 

دیروز عصر توی حیاط نشسته بودم و تکیه داده بودم به دیوار که چند تا قطره آب به صورتم خورد و آروم آروم شروع به زیاد شدن کرد و بارون خیلی قشنگی اومد 

البته زیاد طول نکشید ولی واقعا لذت بخش بود 

تقریبا شش سال بود که یکی از دوستام با یه خانمی آشنا بودن،البته نه در حد دوستی زیاد،و این دوست ما درسش که تموم شد رفت سربازی و برگشت و وقتی با این خانم صحبت می کرد خانم بهش می گفت که بیاین خونه ی ما تا با هم صحبت کنیم تا ببینیم چی می شه 

تقریبا هر وقت که با هم می رفتیم بیرون یه سر تا خونه ی این خانم می رفتیم 

یکی دو بار این دوستم با خونوادش رفتن خونه ی این خانم و یکی دو بار هم اونا اومدن خونه ی دوستم 

البته پدر مادراشون از قبل همدیگه رو می شناختن 

تا بالاخره قرار شد برن خواستگاری،اون موقع هنوز چند ماهی از سربازی دوستم مونده بود،وقتی با خونواده ی دختره تماس گرفتن 

خونواده ی خانم از قول اون دختر خانم گفتن که بذارین سربازی تموم بشه و بعد و.......... 

این دختر خانم همیشه می گفت بیاین خونه ی ما و صحبت کنیم و...... ولی با خواستگاری موافقت نکردن 

تا سربازی دوستم تموم شد دوستم یه کم شک کرده بود 

اون موقع من تشویقش می کردم به قوی بودن و شک نکردن و..... 

تا این که چند روز پیش خبر رسید که این دختر خانم قول و قراراشون رو با یکی دیگه گذاشتن 

و من مجبورم که دلایل الکی سر هم کنم که قسمت نبوده و ایشالا یکی بهتر پیدا می شه و........  

 

پ.ن: 

چند روز پیش باز هم یکی از دندونام شکست،دو شبه که می رم دندونپزشکی و بالاخره تقریبا کار روکشش تموم شد 

پ.ن 2: 

حالم از این دادگاه های الکی به هم می خوره 

چی شده که همه توی این مدت متنبه شدن و فهمیدن که اشتباه می کردن،گول خوردن و......... 

اون هم کسایی مثل ابطحی و حجاریان که آدم های روشنفکری بودن و تئوریسین های اصلاحات 

حالت عرعر کردن باز هم بهم دست داده 

  

پ.ن 3:دیشب تا دیر وقت باز هم سر دین و مذهب و نوع نگاه به اون ها توی خونمون بحث شد و خوشبختانه این بار به نتایج خوبی رسیدیم 

 

 و الان باز صدای باران می آید که به پنجره می خورد و وسوسه ام می کند تا بروم زیر باران......

تو این وقتای عزیز اگه خواستین دعا کنین ما رو هم یادتون باشه  

 

نظرات 5 + ارسال نظر
دینا چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:32 ب.ظ

سلام. بارون تو تابستون که محشره :) خوش به حالتون.
آخی! طفلی دوستتون. رو دست خوردن خیلی احساس بدیه! این که یکی سر کارت گذاشته باشه!
نمیکنند یه ذره خودشون رو هم مقصر نشون بدن که آدم باورش بشه! بهترین کار اینه که اصلا تلویزیون نگاه نکنید :)

احسان چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ب.ظ http://moshaverepeyvand.blogfa.com

سلام بی وفا حاجی
یا حاجی بی وفا
حاج داداشی
داداشی که تازه حاجی شده
مهم نیس
مهم اینه که احسان رو همه فراموش کردن
هیچ کس دیگر کنارم نیست می ترسم از این
اینکه دارم مثل مفقود الاثرها می شوم

مینو چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ب.ظ http://delneveshteha-m.blogfa.com

سلام.
برکت خدا تو ماه برکت زیاد می شه. خوش به حالتون به خاطر باروون.

راجع به ماجرای دوستتون واقعاْ نمی دونم چی بگم. ان شاالله یه فرد خوبی قسمتشون بشه که خوشبختی بودن با ایشون تلخی بودن با این خانم رو از یادشون ببره...

کل مملکت شده حالت تهوع! اعترافای زورکی و تابلو.
البته از ابطحی و حجاریان خوشم اومد. بلدن چجوری نشون بدن که مجبور شدن حرف بزنن...

می شه بگین چجوری به دین و مذهب نگاه می کنین؟!

التماس دعا...

عارف جام پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ب.ظ http://www.atazandi.blogfa.com

سلام
آریانای عزیز
این رسم دنیاست همه چیش (عرض) هست به هیچیش نمی شه دل بست، من نیهیلیست نیستم اما دنیا همش عرض هست یاید دنبال (جوهر) بگردیم.
بر خلاف بقیه که برای دوستت دل می سوزونن من اصلا براش ناراحت نیستم، فقط خدا کنه این رو زود بدونه وکامل...
در مورد این دادگاه ها که واقعا مزخرفه من اولین دادگاه رو که دیدم به اطرافیانم گفتم عربها یه ضرب المثل دارن میگن: الغریق یتشبث بکل حشیش یعنی کسی که داره غرق میشه به هر خس و خاشاکی دست میندازه تا مگر نجات پیدا کنه
حالا مثال اینها هم همینه
هر کاری دارن میکنن که جلوی غرق شدنشون رو بگیرن...
و
باران که زد بیا به من خسته سر بزن...

دختر نارنج و ترنج جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:49 ب.ظ

حاجی شما کجای این دنیای بزرگید که بارون می بینید؟ خوش به حالتون....
چی بگم دوست خوبم؟ آدم ها برای از دست ندادن فرصت هاشون چطور دل همدیگه رو به سیخ می کشن! یعنی ازدواج برای اون خانوم اینقدر مسخره و سطحی بوده که اصلا براش مهم نبوده طرفش دوست شماست یا یه نفر دیگه؟ چی بگم؟ شاید اون هم دلایل خودش رو داشته......

سلام
نزدیکای محل تولد شما شیراز...
چی بگم
من هم دقیقا شرایط اون رو نمی دونم و کاش در موردش قضاوت نکنم
منظورم فقط کسب و انتقال تجربه بود

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد