می خواهم بنویسم

می خواهم بنویسم ولی نمیدونم از کجا

از چه بنویسم که وقتی خواستم بخونمشون بدونم کجا داشتم میرفتم و ....

قدیم تر ها که خدا بود-هرچند غیر واقعی-روزگار بهتر بود

نمی دونم چی شد که خدا از زندگی من رفت

نمیدونم کی بود که دیگه همه چی به نظرم بیهوده اومد

من که واسه کارهام و ذره ذره ی زندگیم برنامه داشتم حالا حتی بعضی وقتا مهمترین کارهامو هم انجام نمیدم

فقط کاش خدا برگرده حتی از نوع غیر واقعی اش

حتی اگه نباشه هم باور داشتن به بودنش خیلی بهم کمک میکنه


پ.ن:نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند.....

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر نارنج و ترنج پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:38 ب.ظ

سلام آریانای عزیزم
خوبی؟
خدا از زندگی هیچ کس نمی ره. شاید شکل باورش تغییر کنه.. نگران این هم نباش. اینجوری که پیش می ری اون خدایی که می شناختی رو گم می کنی و خدای بهتری پیدا می کنی.. ما خدا رو از بچگی اشتباه شناختیم. حالا داری درست می شناسیش..
نگران نباش اصلاْ...

مینو سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:07 ب.ظ http://delneveshteha-m.blogfa.com

کاش بیاد. خیلی وقته که گمش کردم... :(

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد