..
سلام
بالاخره این امتحان های ما هم تموم شد
این ترم خیلی واحد کم داشتم ولی این یه ماه اخیر فشار جو امتحان ها خیلی بهمون فشار آورد
امروز یه امتحان دو مرحله ای داشتیم که صبح و بعد از ظهر بود
اونقدر خسته بودم که گفتم بیام خوابگاه بخوابم
ولی نخوابیدم
شام خوردیم و یه کم پای اینترنت بودیم
از حالا وارد فاز جدید پروژه ها می شیم،2 تا از درسا پروژه دارن که باید تا هفته ی آینده تحویلشون بدیم
تا ببینیم خدا چی می خواد
هفته ی بعد هم ایشالا بریم خونه و برگردیم
تو شک و تردیدم که از ترم آینده برم سر کار یا نه
از یه طرف می گم بچسبم به درسا
از یه طرفم می گم بیخیال درس
شب امتحانی پاسش کنیم بره
پ.ن:
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا،برو
تجربه من میگه برو سر کار
من قبل از دوران دانشجویی سر کار بودم ، اگه می خواستم صبر کنم تا دانشگاه تموم شه هشتم گرو نهم بود ( البته از لحاظ گرو بودن هنوزم هست )
شب امتحان یه لذت دیگه داره
( دارم مثل دوستای ناباب وسوسه میکنم )
سر کار رفتن هم فقط اسمش قشنگه...
ولی بعد که فکر می کنی هر روز صبح بخوای پاشی و تو این شهر شلوغ بری اون سر شهر می گی عامو ولش کن....
آپم ...میای
بالاخره چه خبر از عروسی؟
عروسیه چی؟کشک چی؟پشم چی؟