سلام
این روزها چه روزایی بود
تلخ و شیرین همچنان در گذر است
روزهایمان در خوابگاه در معیت دوستان و فیس بوک و لپ تاپ میگذرد
عصرها هم مشغول کلاس زبانیم
ماه رمضون هم با همه قشنگی هاش و سختی هاش همچنان در گذر است
ما هم همچنان دنبال کار میگردیم،کژ دار و مریز
چند روزی هست که سرما خوردم و آمپول و قرص و دوا و......
امروز وقتی داشتم می رفتم کلاس زبان تو پیاده رو یه آقایی رو دیدم که رو زمین افتاده،اولش فکر کردم گداست و خوابه ولی جلوتر که رفتم دیدم نه،اونجا رو زمین افتاده
مردم هم بی تفاوت از کنارش رد می شدن و هیچ توجهی بهش نمی کردن
من هم چند قدم ازش دور شدم ولی نتونستم بی خیال بشم
برگشتم بالای سرش،دیدم که نفس میکشه ولی صداش که کردم دیدم حرف نمی زنه
زنگ زدم به اورژانس و اونا گفتن که به پهلو بخوابونش تا برسیم
منم همین کار رو کردم
یه جوون دیگه هم اومد اونجا و یه کم وایساد و رفت
چند نفری هم نگاهی انداختن و پرسیدن که مرده؟
خیلی شاکی بودم،ما که این همه ادعای همنوع دوستی و ...... مون گوش فلک رو پر کرده چرا اینطور نسبت به یه انسان بی تفاوتیم
چند دقیقه بعد اورژانس هم رسید و اون آقا رو بردن،ایشالا که حالش خوب باشه......
به قول اخوان هی فلانی زندگی شاید همین باشد .....
نمی دونم
اگه خدا بخواد بعد از 2 ماه فردا میرم خونه
خیلی دلم واسه خونه و شهرمون تنگ شده،برم ببینم مردم اونجا هم همینقدر بی تفاوت و بی احساس شدن؟
پ.ن:دیشب شب قدر بود و ما قدری نداشتیم.
حاجی الان چطوری؟ بهتری؟
فکر کنم داری میری که ببینی آیا آسمان هرجا همین رنگ است؟
همی فلانی زنگی قطعا همین است
سلام آریانای عزیز
چقدر دلم می گیره وقتی اینجور چیزها رو می بینم یا می شنوم.... یعنی ما آدم ها داریم به کجا می رسیم؟
امیدوارم کنار خانواده بهت کللللی خوش بگذره... تو این روزها ما رو هم از دعای خودت بی نصیب نگذار.
بی تفاوتی...
چه واژه ی آشنایی در بین مردمانم...
عیدتون مبارک...
از طرف من بازی دعوتی هرچند سرت خیلی شلوغه ولی وقتشه که یکم تو وبلاگت یه چیزی بنویسی
سلام پسر خوب
کجایی؟ دلتنگت شدیم.. انشالله هرجا هستی خوش باشی و سلامت.
هی فلانی زندگی شاید همین باشد ..... زندگی شاید همین باشد
سلام..من اومدم..تو هم طرفای ما بیا رفیق
راستی شهرتون کجاست؟
هی فلانی زندگی شاید همین باشد ...یک فریب ساده ی کوچک
سلام..من اومدم..تو هم طرفای ما بیا رفیق
راستی شهرتون کجاست؟