سلام 

السلام علیک یا فاطمه زهرا 

امروز روز مادر،روز تولد دختر پیامبرمون بر همه مبارک 

کاش کسانی که دم از خدا و اسلام و پیامبر می زنن اینجوری جوونا رو تو خیابون کتک نزنن 

خدا به راه راست هدایتشون کنه 

موفق باشید 

یا حق!!

بازی

دور باید شد از این خاک غریب... 

 

پ.ن:امروز بد جوری هوس عر عر کردن میکنم... 



 



 





 

هوالحق 

سلام 

و مکرو ومکرالله والله خیر الماکرین 

 

بزرگش ندانند اهل خرد 

که نام بزرگان به پستی برد 

 

خیلی خوب همه چی داره مشخص می شه و مردم گروه گروه می آیند تا بگویند نه 

بگن دروغ نه 

بی ادبی نه 

تحجر نه 

سرکوب نه 

.... نه 

و آری بگویند به آزادی و عزت نفس انسان و قدرت خلق و قدرت تصمیم گیری و حکومت خودشان بر خودشان 

نه اینکه عده ای خود را ولی نعمت مردم بدانند و در خیالشان فکر کنند که هر آنچه بخواهند همان می شود 

صحبت های دیشب محسن رضایی خیلی از مردم رو روشن کرد 

بالاخره آقای رئیس جمهور قبول کرد که این آمارهایی که می ده درست نیست 

 

این چند روز خیلی از حرمت ها تو کشور شکسته شد که هم می تونه خوب باشه و هم بد 

بی اعتمادی مردم به خیلی چیزا زیاد شد و قداست خیلی ها و خیلی چیزا شکسته شد 

.... 

... 

.. 

به امید گفتن یک نه بزرگ به آقای الف.نون 

به امید پیروزی میر حسین 

پاینده باشید 

یا حق!!

شرمتان باد

به خدا خدایتان را نمی پرستم 

شرمتان باد 

قدرت چقدر شیرین است 

خدایتان قدرتمند مباد 

می گویند لقمه ی حرام قدرت شنیدن حرف حق را از بین می برد 

ولی مثل اینکه در نظر خدایتان لقمه ی حرام نطق را باز میکند 

زبانتان باز شده 

شنیده هایم را مرور می کنم ،

خوبان کشور به فکر افتادند همچون مولایشان حسین (ع) آزاد زندگی کنند 

روزنامه ها با تیتر بزرگ نوشتند: شاه رفت ،

خدا آمد 

نگفتند کدام خدا 

جنگ شد 

نمی دانم بین خدایان بود یا قدرت طلبان 

باز خوبان رفتند 

جنگیدند 

شهید شدند 

به خاطر عزت دین و کشورشان 

نمایندگان خدا بر روی زمین می خندیدند 

مستانه می خندیدیند 

صدای خنده شان به گوش می رسید 

نفهمیدیم به چه می خندند 

مست از قدرتند یا به خدای ما می خندند 

نمایندگان خدا می آیند و میروند 

گاهی خدایشان مثل خدای ما صحبت می کند 

در این مواقع صدای ناله ی خدایم را می شنوم 

خدا می گرید 

قرآن میخوانند ولی برای ما،

خودشان چیزهای دیگری می خوانند 

لابد کتابشان بهتر از کتاب ماست 

ما که نخوانده ایم

شاید تجدید چاپ نمی شود که هنوز به دست ما نرسیده 

ولی قرآن ما هر لحظه هزازان بار چاپ می شود 

در کتاب هایشان نوشته که کاخ هایتان آباد باد 

برای ما قرآن می خوانند 

 

آمار هم می دهند 

که چقدر وضعتان خوب شده 

شاید ما لقمه ی حرام خورده ایم که نمی بینیم 

البته آمارشان نسبی بود 

ما نسبت به پدرانمان بیشتر حرام خورده ایم 

وقیح شده اند 

آنقدر خورده اند که دیگر فقط قدرت می تواند سیرشان کند 

برای کسب قدرت هیچ چیز بد نیست 

دروغ خوب است،خدایشان گفته است 

تهمت هم خوب است 

عکس خوبان را به مردم نشان می دهند و می گویند این زن که دوستش دارید اهریمن است 

لابد خدایشان گفته است 

پول گرفته اند 

این بد نیست 

خدایشان فرستاده است که به ما بدهند 

چقدر ما رو دوست دارند 

یاد ندارم حتی مادرم هم تا این حد مرا مورد محبت قرار داده باشد 

 این ها کارشناس اند 

آمارشان روی کاغذ هایشان است 

کاغذ ها را به چشم خود دیدم 

ولی.... 

حتما من نمی فهمم 

فیلمی هم دیدم که لابد دروغ بوده 

حرف هایی هم زدم که حالا که خوب فکر می کنم می بینم که شاید نزده باشم 

خدایشان مستانه میخندد و خودشان لبخند می زنند 

 

خوبان کشورم رفتند و شهید شدند 

کاش می دیدند این روز ها را

می دیدند زمانی که خمپاره سر از تنشان جدا می کرد و مادرانشان فرزندانشان را از دست می دادند و دختران و پسرانی یتیم می شدند عده ای بودند که نمی دانستند چطور بدزدند 

و از دور به خوبان صلا می دادند که بجنگید تا ما آسوده باشیم 

بمیرید تا ما زنده بمانیم 

نباشید تا جای ما تنگ نشود 

و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند 

ولی خوبان ما که پادشاهی نمی خواستند 

این را نفهمیدیم که......  

 

فردوسی هم گفته بود: 

 بپویید کاین مهتر اهریمن است    جهان آفرین را به دل دشمن است 

بدان بی بها ناسزاوار پوست         پدید آمد آوای دشمن ز دوست

خوبان کاش بودید 

دیشب جای خالی اتان را بیش از همه وقت حس کردم 

کاش بودید 

کاش بودید و خدایی را می دیدید که فکر می کردید ندیدنی است و لن ترانی 

خدا دیشب بود 

ولی نه خدای آنها 

خدای ما 

ولی آنجا نبود 

اینجا بود ..

اتفاقات

سلام 

این یک ماه اخیر ماهی پر از اتفاقات بود واسه من 

بعد از چند روزی که سر کار رفتیم تقریبا 3 بار دچار برق گرفتگی شدم 

یه شب که تو خونه با دوستان نشسته بودیم درد کمرم شروع شد 

یه خورده دوستانم پشتم رو ماساژ دادن که باز بهتر شد 

ولی فردا صبح سر کار نرفتم و تقریبا استراحت کردم 

عصر رفتم دکتر،اون هم پس از چند تا معاینه که کرد گفت باید عکس بگیری 

اون شب عکس گرفتم و فردا بعد از این که از شرکت رفتم خونه رفتم پیش دکتر 

عکس رو بهش نشون دادم 

گفت قبلا شکستگی داشتی که گفتم نه 

آخه 2 تا از مهره های کمرم از جای خودشون جابجا شده بودن 

دکتر گفت که دیگه نباید کار سنگین کنی و یه ام آر آی انجام بدی تا نظر دقیقم رو بگم 

ما هم فرداش رفتیم کارخونه و تسویه حساب کردیم 

چند روز بعد هم نتایج کنکور رو زدن 

فکر نمی کردم اینطوری باشه 

رتبه ام در حد انتظار نبود 

دیروز انتخاب رشته کردم تا ببینیم خدا چی می خواد 

یه روز با دوستان رفتیم دشت شقایق ها و یه روز هم جنگل ابر 

واقعا معرکه بود 

تو این جنگل مثل تو کارتون های بچگی می ری وسط ابرا 

پر از گل های با رنگای قشنگ 

رودخونه و ... 

خیلی جالب بود 

یه جا رسیدیم و چند تا عکس گرفتیم 

بعد از چند دقیقه ابرا بهمون نزدیک شدن و یه دفعه دیدیم که وسط ابرا هستیم 

قطرات آب رو که به صورتم می خورد حس می کردم 

واقعا تو ابرا بودم 

وقتی بالای کوه بودیم می تونستیم از بالا ابرایی که تو دره بودن رو ببینیم  

خیلی زیبا بود و قدرت خدا نمایان 

  

تا 30 مرداد وقت دارم که دفترچه ی خدمت رو پست کنم 

چند روز پیش رفتم واکسن زدم(واسه خدمت) 

چند روزی هم از عوارض واکسن بی نصیب نبودم 

فعلا هم چند وقته که اومدم خونه و در حال استراحتم 

کتاب می خونم 

تو وب گشت می زنم 

اخبار انتخابات رو دنبال می کنم 

به دوستام سر می زنم 

... 

.. 

یا حق!!