عید غدیر

فردا عید غدیره..

تو سایت دانشگاه تنها نشستم و می نویسم و منتظر خبرشم

کلی برنامه واسه امروز داشتم ولی یه تفاوتایی بین حس من و حس اون وجو داره که باعث می شه هیچوقت چیزایی رو که می خوام بهش نرسیم

اون یه جوره و من یه جور دیگه

به نظرش من عجیب میام و به نظر من اون عجیبه

نمی تونم مجبورش کنم که مثل هم باشیم


دلم می خواست مثل چند سال پیشم بودم.....مثل اون روزا که فارغ از همه چیز بودم و سرم به کار خودم بود.

چند روز دیگه عازمم..

شنبه که بلیطو گرفتم انگاری یهو غم دنیا و حس غربتو ریختن رو سرم

تا شب دپرس بودم

ولی الان خوبم

فقط منتظرم که زمانش بشه و واسه مدتی برم از این آب و خاک

دلم تنگ میشه مطمئناْ ولی اینم یه مرحله از زندگیم شده

سعی می کنم بهش به عنوان یه مرحله ی خوب نگاه کنم

این چند روز اینقدر دنبال کارای اداری و امضا و... بودم که دیگه حالم از هر چی سیستم اداریه به هم می خوره

چند روز دیگه پرواز دارم

به یکی از این کشورای اروپایی

یه کم استرس دارم ولی خوشحالم

خوشحالم که از این یکنواختی و روزمرگی دارم خلاص می شم

بلاتکلیفی

بدترین چیزی که آدمو اذیت می کنه بلاتکلیفیه


روزایی تو زندگی آدم هست که وقتی بهش فکر می کنی یا حسرت می خوری یا دهنت از تعجب باز می مونه و باورت نمی شه که تو همون آدمی.....

یه روزی بود که آریانا نفر ممتاز مسابقات مفاهیم قرآن استان شده بود

یه روزایی نماینده ی شهرشون تو مجلس دانش آموزی بود

بارها نفر اول المپیادها شده بود

نفر اول کلاسشون بود

و........

مدتی یه آدم فوق العاده مذهبی  بود که یه زندگی خیلی آروم و بی دغدغه داشت

یه روزی بود که روبروی کعبه نشسته بود و اشک می ریخت


ولی چی شد که یهو خدا از زندگیش رفت

ناراضی نیستم ولی خیلی همه چی رو اعصابمه


چیزایی که یه روز خط قرمزم بودن رو با کمال میل و رضایت انجام می دم

مدتیه همه چی برام عجیبه

همه برام غریبه شدن

کسیو که دوستش داشتم اذیتش کردم

ناراحتش کردم


نیاز به کار دارم

نیاز به استقلال

شاید این استقلال لعنتی بتونه مشکلاتیو که با خودم دارم حل کنه

دلم یه بازی استقلال پرسپولیس می خواد که برم ورزشگاه و یکی دو ساعت به همه چی فحش بدم

فریاد بزنم تا بلکه کمی آروم شم