مهراوه
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 06:54 ب.ظ
خوبه این وبلاگها هست و این دفترچه های خاطرات و یادداشت وگرنه من که اصلا یادم نمیاد 27 یا 28 سالگیم چه رنگی بود چه حالی یا چطور گذشت از بس که روزگار برما فقط میگذرد !!
سلام آریانای عزیز واسه تولدت هدیه که ندادم ، حداقل هرچند دیر شده اما یه شعر می زارم واست ، این شعر هم واسه محبتت که بعد از این همه سال یادی از شعرای من کردی
یک باره روبروی من نشست و خندید ماه من حالا منم که اشهد اِّن ، چشم من شهید ، ماه من انگورهای چشم شراب سی ساله می دهند بغض مرا ولی هوس کرد و سر کشید ماه من تعبیر باطل خواب نرفته ام نه ، امان بدهید غزل که شاهد است ، که خواب مرا دید ، ماه من زیبا تر از حوّا ، میان دلهره ، چون بوسه ای بشو رد می شویم ، از این همه سیب و آدم و تردید ، ماه من چشمی به حبس میله های مژه ، هی اشک و آخر نبودنت !! قفلی که زنگ زد ، و این دست بی کلید ماه من تو را ربوده اند و من به هر چه همسایه مشکوکم آخر کدام ناگهان ، تو را ز من قاپید ماه من شلوار اندیشه از گیجی من این جای سفت وا شد و من ِ خودم ، داشت روی لحظه هام می شا... ماه من
سلام تولدتون مبارک کاش تو متنایی که مینویسین یه کم بیشتر از دغدغه ها و مسائل درس خوندن خارج از ایران بنویسین. واسه ما که میخوایم واسه ادامه تحصیل بریم خارج از کشور خوبه . مرسی
[ بدون نام ]
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 ساعت 02:42 ق.ظ
سلام امیدوارم از تولدتون پشیمون نشده باشید! اینطور که از پستها تون میشه برداشت کرد، رو به فنا هستید! تو یکی دو تا پست قبل هم نوشتید که یه روز جلو کعبه گریه میکردید و حالا خدا از زندگی تون رفته! تبریک میگم! سعی کنید از محیط باز خارج از ایران اسفتاده کنید و هرچی میخواید فساد و فحشا کنید! البته بعید میدونم این شما را ارضا کنه، خیلی ها رو که قبل از شما ارضا نکرده! ببینید چه گناهی در زندگی تون انجام دادید که اینطور شدید!
مهراوه
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 ساعت 08:45 ب.ظ
من وبلاگمو بستم تو چرا نمینویسی ؟؟ کامنت بالا هار هار خنده در پی داشت :))
خوبه این وبلاگها هست و این دفترچه های خاطرات و یادداشت وگرنه من که اصلا یادم نمیاد 27 یا 28 سالگیم چه رنگی بود چه حالی یا چطور گذشت از بس که روزگار برما فقط میگذرد !!
تولدت مبارک :)) 28 سالگی رنگی شادی داشته باشی
سلام آریانای عزیز
هرچند دیر شد واسه تبریک و دو سال هم تاخیر افتاد
حدیث نفس ندارم فعلا ، یعنی هیچ حرفی هم ندارم جز خوشحالی از دیدار مجدد
آریاااااااااانا !!!!
کجایی که 3 سال ازت بی خبر بودم
سلام آریانای عزیز
واسه تولدت هدیه که ندادم ، حداقل هرچند دیر شده اما یه شعر می زارم واست ، این شعر هم واسه محبتت که بعد از این همه سال یادی از شعرای من کردی
یک باره روبروی من نشست و خندید ماه من
حالا منم که اشهد اِّن ، چشم من شهید ، ماه من
انگورهای چشم شراب سی ساله می دهند
بغض مرا ولی هوس کرد و سر کشید ماه من
تعبیر باطل خواب نرفته ام نه ، امان بدهید
غزل که شاهد است ، که خواب مرا دید ، ماه من
زیبا تر از حوّا ، میان دلهره ، چون بوسه ای بشو
رد می شویم ، از این همه سیب و آدم و تردید ، ماه من
چشمی به حبس میله های مژه ، هی اشک و آخر نبودنت !!
قفلی که زنگ زد ، و این دست بی کلید ماه من
تو را ربوده اند و من به هر چه همسایه مشکوکم
آخر کدام ناگهان ، تو را ز من قاپید ماه من
شلوار اندیشه از گیجی من این جای سفت وا شد و
من ِ خودم ، داشت روی لحظه هام می شا... ماه من
سلام تولدتون مبارک
کاش تو متنایی که مینویسین یه کم بیشتر از دغدغه ها و مسائل درس خوندن خارج از ایران بنویسین. واسه ما که میخوایم واسه ادامه تحصیل بریم خارج از کشور خوبه . مرسی
سلام
امیدوارم از تولدتون پشیمون نشده باشید!
اینطور که از پستها تون میشه برداشت کرد، رو به فنا هستید! تو یکی دو تا پست قبل هم نوشتید که یه روز جلو کعبه گریه میکردید و حالا خدا از زندگی تون رفته! تبریک میگم! سعی کنید از محیط باز خارج از ایران اسفتاده کنید و هرچی میخواید فساد و فحشا کنید! البته بعید میدونم این شما را ارضا کنه، خیلی ها رو که قبل از شما ارضا نکرده!
ببینید چه گناهی در زندگی تون انجام دادید که اینطور شدید!
من وبلاگمو بستم تو چرا نمینویسی ؟؟
کامنت بالا هار هار خنده در پی داشت :))
سلام دادشی
قربویت برم
جای ما رو هم خالی کن
راستی داداشیت ازدواج کرد
گفتم بگم خوشحال شی
مواظب خودت باش
احسان خدابنده