-
برعکس
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1392 00:23
.. هر کاری میخوای انجام بدی به برعکسشم فکر کن این جمله ای بود که دوستم گفت و چند ساعتی در موردش صحبت کردیم گاهی نشسته ای و زانوی غم در بغل گرفته ای که چرا نشد و چرا نیامد و چرا نگفت و چرا نگفتم و چرا و چرا و چرا..... تا به حال شده فکر کنی فلان چیز که این قدر فکرتو مشغول کرده که حتما باید بشه و اگه خلاف خواسته ت بشه یا...
-
انگیزه
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 01:56
-
28 سالگی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 15:37
سلام امروز تولدمه... 28 سالگی سلام... پ.ن: یه سال از سلام قبلی میگذره اینجا
-
درس
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 23:05
.. شاید یه چیزی که همیشه دلم براش تنگ بشه همین درس باشه.درسته وقتی که شروع به خوندن میکنم تمام خستگی های دنیا میاد سراغم ولی بازم یکی از معدود چیزاییه که بهم آرامش میده. امروز الکی با یکی از دوستام که خیلی دوسش دارم دعوا کردم.بعدش حالم گرفته شد. فکر کنم تا دو ماه دیگه درسم تموم بشه و برگردم.البته کاملا مصمم که واسه...
-
این روزهای ما
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 15:35
خیلی وقته این صفحه رو میخوام باز کنم و بنویسم ولی هر دفعه که می خوام این کارو بکنم حسش میره و نمیدونم چی باید بنویسم بعضی وقتا که بر میگردم و گذشته رو مرور میکنم دچار دوگانگی میشم از یه طرف نمیدونم اونی که قبلا بودم خوب بود یا اونی که الان هستم از هیچکدومش ناراضی نیستم.راضی هم نیستم. خیلی حریم ها برام شکسته و خیلی...
-
عید غدیر
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 15:45
فردا عید غدیره.. تو سایت دانشگاه تنها نشستم و می نویسم و منتظر خبرشم کلی برنامه واسه امروز داشتم ولی یه تفاوتایی بین حس من و حس اون وجو داره که باعث می شه هیچوقت چیزایی رو که می خوام بهش نرسیم اون یه جوره و من یه جور دیگه به نظرش من عجیب میام و به نظر من اون عجیبه نمی تونم مجبورش کنم که مثل هم باشیم دلم می خواست مثل...
-
بلاتکلیفی
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 19:24
بدترین چیزی که آدمو اذیت می کنه بلاتکلیفیه روزایی تو زندگی آدم هست که وقتی بهش فکر می کنی یا حسرت می خوری یا دهنت از تعجب باز می مونه و باورت نمی شه که تو همون آدمی..... یه روزی بود که آریانا نفر ممتاز مسابقات مفاهیم قرآن استان شده بود یه روزایی نماینده ی شهرشون تو مجلس دانش آموزی بود بارها نفر اول المپیادها شده بود...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 23:59
خسته ام از همه چیز خسته از این بلاتکلیفی های مزمن که خیال تمام شدن ندارند با تنی آلوده مینویسم آلوده به وجود خودم، هزار راه را شبانه امتحان می کنم و روزها در بسته پشت در بسته دوست داشتن، هم دروغ است و گناه و به جرم دوست داشتن مورد تمسخر قرار می گیری باشد ملالی نیست بدم می آید از موبایل و تلفن و اینترنت و شبکه های...
-
تولد
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 11:12
امروز تولدمه 27 سالگی سلام
-
نصیب
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1390 17:30
گاهی می آیی و این صفحه ی بی رنگ خیالات گذشته ات را باز میکنی و با هر پلک بر هم زدن یادت می آید که چه حالی داشتی وقتی این ها را نوشتی صفحه ای که آن وقت ها که می نوشتی اش ذره ای هم دلت نمی خواست روزی غیر از تو نوشته هایت را در آن بخواند ولی زمان اوضاع را چنان تغییر میدهد که باورهای گذشته ات را خاطراتی دور از ذهن می یابی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اسفندماه سال 1389 17:44
این روزها خوب روزهایی هستند، روزهایی پر از تجربه،و روزهایی که هنوز یادت می آید خدایی هست که اگر هم فراموشش کرده باشی،هنوز هم می خواهدت هنوز هم حواسش هست با من مسکین حواسش هست و هست و هست و هست و این بودن ها و نبودن ها قصه ای می شود برای پر کردن صفحات این داستان چند روزه.... چند روزی که چه بخواهی و چه نخواهی گذشته اند...
-
می خواهم بنویسم
شنبه 16 بهمنماه سال 1389 10:31
می خواهم بنویسم ولی نمیدونم از کجا از چه بنویسم که وقتی خواستم بخونمشون بدونم کجا داشتم میرفتم و .... قدیم تر ها که خدا بود-هرچند غیر واقعی-روزگار بهتر بود نمی دونم چی شد که خدا از زندگی من رفت نمیدونم کی بود که دیگه همه چی به نظرم بیهوده اومد من که واسه کارهام و ذره ذره ی زندگیم برنامه داشتم حالا حتی بعضی وقتا...
-
فرار
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 19:21
شاید بروم این هفته شاید بروم جایی دور دور تر از خودم دورتر از دورتر،شاید هم دورتر از نزدیک تر جایی که بتوانم چشمان تری را در آینه ببینم جایی که از شر این پاشنه ی کفش لعنتی که بیخ گلویم را می فشارد رها شوم جایی که با صدای بلند فحاشی کنم به خودم،به دنیا و آدم هایش و جایی که مجبور نباشم صدا از حلقومم بیرون آید و بوی تعفن...
-
یلدا
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 13:31
امشب شب یلداست و بزرگترین شب سال از فردا روشنایی روزها شروع به بیشتر شدن می کنه نمی دونم چه رمزیه که کوچک شدن سیاهی با زمستون همراه میشه این سال ها سردترین سال های مادر خوبمونه کاش می شد خوشحالی و شادابی مادر رو ببینیم امیدوارم عمرمون اونقدر کفاف بده که روزهای خوب رو هم ببینیم شاید این روزها..... بالاخره تغییری که تو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آذرماه سال 1389 23:43
-
روزانه
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 23:46
سلام چند وقتیه موضوعی که نمی دونم خوبه یا بده،درسته یا غلطه،باید انجامش بدم یا نه ذهنم رو درگیر کرده بود . ولی بالاخره تصمیم به انجامش گرفتم خدا کمک کنه که تو این موضوع هم به مشکل بر نخورم چند روز پیش امتحان میان ترم توان راکتیو داشتم و چون اصلا حس درس خوندن نداشتم فکر کنم واسه اولین بار تو زندگیم اینجوری امتحان دادم...
-
روزانه
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 23:45
سلام چند وقتیه موضوعی که نمی دونم خوبه یا بده،درسته یا غلطه،باید انجامش بدم یا نه ذهنم رو درگیر کرده بود . ولی بالاخره تصمیم به انجامش گرفتم چند روز پیش امتحان میان ترم داشتم و چون اصلا حس درس خوندن نداشتم فکر کنم واسه اولین بار تو زندگیم اینجوری امتحان دادم واقعا افتضاح بود امشب با حامد رفتیم پراگ،خوش گذشت اولش که...
-
فصل چندم
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 13:40
سلام و شاید فصلی جدید با نگاهی جدید به چیزایی که همین جاست و میتونه آرامش بهمون بده در راه است از امروز فصل چندم زندگی آریانا شروع میشه امروز اولین کار مفید رو انجام دادم تا ببینیم که چه افتد و چه در نظر آید از خونه تکونی شروع کردم چیزایی که آرامش رو ازم میگیرن رو کنار میذارم و چیزای جدید که آرامش بخش هستن رو اضافه می...
-
اتاق 404
جمعه 14 آبانماه سال 1389 20:20
-
این روزها
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 03:06
سلام تا حالا شده که کلی موضوع باشه که بهت انگیزه بده که تلاشتو روی اون موضوع زیاد کنی؟ اون وقت انگار تمام عالم دست به دست هم میدن تا بهت نیرو بدن که بری دنبال کارهات ولی گاهی پیش میاد که یه کمبودی تو وجودت حس میکنی که همه ی اون انرژی رو ازت می گیره و حالت بدترش اینه که جایی باشی و تو شرایطی که باید جوری رفتار کنی که...
-
بوی ماه مهر....
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 08:50
باز هم اول مهر نزدیک شده و بوی کتاب های نو و دفتر 40 برگ و ..... همه ی هوا رو پر کرده البته این روزها مشغولیت ها اونقدر زیاد شده که این بوی خاطره انگیز با بوی انواع گرفتاری ها قاطی شده و آدم رو یاد ضرب المثل چوب داخلش نگردون می ندازه خلاصه.... دیروز اثاث کشی کردیم به خوابگاه جدید اتاقمون اول 5 نفره بود ولی به خاطر این...
-
هی فلانی
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1389 01:14
سلام این روزها چه روزایی بود تلخ و شیرین همچنان در گذر است روزهایمان در خوابگاه در معیت دوستان و فیس بوک و لپ تاپ میگذرد عصرها هم مشغول کلاس زبانیم ماه رمضون هم با همه قشنگی هاش و سختی هاش همچنان در گذر است ما هم همچنان دنبال کار میگردیم،کژ دار و مریز چند روزی هست که سرما خوردم و آمپول و قرص و دوا و...... امروز وقتی...
-
مذهب
جمعه 15 مردادماه سال 1389 12:46
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی بودم بدون آنکه خدایی داشته باشم..................سهراب سپهری
-
کار
شنبه 2 مردادماه سال 1389 09:01
سلام بعد از جام جهانی چند وقتی بود که وقت نکرده بودم بیام سراغ نت شب فینال جام جهانی برق خوابگاه قطع شد عجب شبی بود رفتیم بیرون دیدیم که کابل 20 کیلوولتی که برق رو به پست دانشگاه می رسونه دو تا از فازهاش قطع شدن اداره برق هم اومد و لی بالابرشون فکر کنم دیر اومد خلاصه رفتیم خوابگاه تا ببینیم چی میشه که یکی از بچه ها...
-
روز ی از روز های خدا
شنبه 12 تیرماه سال 1389 20:33
سلام آرژانتین تحقیر شد امروز صبح باید واسه سمینار یکی از درسا می رفتم دانشگاه ولی صبح خواب موندم و دیر رسیدم البته روز ارائه ی خودم نبود ولی استادش به نیومدن خیلی حساسه ظهر هم رفتم دنبال کارای خوابگاه واسه تابستون و این چند روز که می خوان تعطیل کنن البته به دلیل سمپاشی اتاق ها و نه روزهای آینده ی تیر ماه عصر هم با یکی...
-
خاطرات مدینه 5
چهارشنبه 19 خردادماه سال 1389 14:59
روزهای آخری است که در مدینه هستیم تنم می لرزد اکنون که این نوشته ها را مینگارم نیز تنم می لرزد چه روزهایی بود افسوس که قدرشان را ندانستم ..... ... .. صبح دوش گرفتم و با هاشم و وحید رفتیم نماز ظهر بعد از نماز هم برگشتم هتل تا وسایلمون رو جمع کنیم و شب تحویل بدیم کمی خوابیدم،هادی بیدارم کرد تا واسه نماز عصر بریم حرم...
-
روزها
یکشنبه 16 خردادماه سال 1389 20:17
چند روز پیش رفتیم فیلم دمکراسی تو روز روشن رو دیدیم بعد از مدت ها بود که یه فیلم ایرانی دیدم و ازش خوشم اومد یکی دو روز هستش که حسابی حالم گرفته است ایام امتحاناته و هنوز هیچی درس نخوندم واقعا داره بهم فشار میاد درسای سخت و تنهایی تو خوابگاه و عوامل دیگه باعث میشه هزار تا فکر تو ذهن آدم خطور کنه این موبایل ما هم که...
-
کافه پیانو
دوشنبه 10 خردادماه سال 1389 12:25
امروز کتاب کافه پیانو فرهاد جعفری رو تموم کردم نظر دادن در موردش سخته نویسنده میخواد تو کل داستان بهت القا کنه که از همه چی سر در میاره و تاکید خاصی روی این امر داره و اینو با استفاده کردن از دو نوع نوشتن میخواد القا کنه یکی استفاده از کلمات قلنبه سلنبه و دهن پرکن و خارجی و .... اونم تو تمام زمینه ها یکی هم استفاده از...
-
معما
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 01:58
سلام امشب یکی از دوستان یه معما گفت که کلی روش بحث شد و آخر به نتیجه رسید: شاید معما رو شنیده باشین ولی فکر کردن در موردش خالی از لطف نیست کی می تونه زودتر جوابشو بگه؟ 8 نفر هستن،یه پلیس و یه دزد و 2 تا پسر و 2 تا دختر و یه پدر و یه مادر اینها با یه قایق میخوان برن اونطرف رودخونه البته با شرایط زیر: راهش چیه؟ 1-دزد به...
-
خرداد
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 00:23
سلام و سلام بر دوم خرداد و خرمشهر را خدا آزاد کرد به کمک ایرانیان.... ایرانیانی که خون کورش و آرش و پهلوانان در خونشان جریان دارد و مقتدایشان علی و زهرا و حسین هستند