یلدا

امشب شب یلداست و بزرگترین شب سال

از فردا روشنایی روزها شروع به بیشتر شدن می کنه

نمی دونم چه رمزیه که کوچک شدن سیاهی با زمستون همراه میشه

این سال ها سردترین سال های مادر خوبمونه

کاش می شد خوشحالی و شادابی مادر رو ببینیم

امیدوارم عمرمون اونقدر کفاف بده که روزهای خوب رو هم ببینیم

شاید این روزها.....


بالاخره تغییری که تو زندگی قرار بود انجام بشه داره به وجود میاد

پاییز امسال رو میشه اسمش رو گذاشت پاییز تغییرات

امشب هم که یلداست وشاید یلدای 25 سالگی نقطه ی عطفی بشه تو یلداهای زندگی

قسمتی از برنامه ی یلدای امشب هم با همین نقطه ی عطف شروع میشه

امروز امتحان دینامیک داشتیم و خدا رو شکر خوب بود

البته با اتفاقات جالب

اونقدر سر جلسه امتحان خندیدم که اشکم در اومد،دستم رو گذاشته بودم رو دلم و از ته دل می خندیدم

خوب شد اون موقع فقط استاد اونجا نبود که.......

دلم می خواد امشب تا صبح رو با سعدی پر کنم

غزلیات سعدی اونقدر بهم آرامش میده که با خوندنشون 3-4 روز احساس شادابی می کنم

تو خوابگاه گلستان رو ندارم،چون واقعا گلستان خوندن هم یکی از بزرگترین تفریحات زندگیمه

البته فروغ هم جای خودش رو داره

گاهی آرزو می کنم که کاش خود فروغ بود و بعضی شعر های قشنگش رو توضیح می داد که چه حسی داشته و چه اتفاقی افتاده که این شعر رو گفته.

فقط دلم میخواد که وقتی با تمام احساس تو اتاق نشستم و سعدی می خونم با دهن باز مونده و نگاه پر از تعجب بهم نگاه نکنه

یکی باشه که با تمام وجود برا شعر بخونه و من لذت ببرم

نمی دونم چرا شعر خوندن برای یه دانشجوی فنی اینقدر عجیب و غریب به نظر می رسه


بعد از یه ماه وقفه تو کلاس زبان بالاخره رفتم ثبت نام کردم

اگه خدا بخواد دو ماه دیگه دوره ی زبان تکمیل میشه

دیروز هم رفتم برای کار یه جا فرم پر کردم و قرار شد تماس بگیرن

تا ببینیم چی میشه


سعدی:

وقتی دل سودایی می​رفت به بستان​ها                 بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان​ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل                    با یاد تو افتادم از یاد برفت آن​ها

هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو                           باید که سپر باشد پیش همه پیکان​ها

گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش            می​گویم و بعد از من گویند به دوران​ها

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزانه

سلام 

چند وقتیه موضوعی که نمی دونم خوبه یا بده،درسته یا غلطه،باید انجامش بدم یا نه ذهنم رو درگیر کرده بود . 

ولی بالاخره تصمیم به انجامش گرفتم  خدا کمک کنه که تو این موضوع هم به مشکل بر نخورم

چند روز پیش امتحان میان ترم توان راکتیو داشتم و چون اصلا حس درس خوندن نداشتم فکر کنم واسه اولین بار تو زندگیم اینجوری امتحان دادم 

واقعا افتضاح بود  

دوران لیسانس که درسها ساده تر بود حداقل یه کم درس می خوندیم ولی تو ارشد نه 

اونقدر به درسها فکر کردم و نخوندم و عذاب وجدان گرفته ام که دیشب وقتی با تاکسی از روی پل سید خندان رد میشدیم سرم رو انداختم پایین تا اسم دانشگاه رو که با چراغهای سبز نوشتن نبینم و تا آخر شب نره رو اعصابم 

ولی بالاخره فرار هم تا جایی جواب میده 

امشب با حامد رفتیم کافه پراگ به هوس دو تا قهوه ترک تلخ،حتی تلخ تر از.... 

خوش گذشت ...

اولش که رفتیم تو دیدیم وای چقدر شلوغه 

برنامه داشتن و یه گروه بودن که چند برنامه ی اجرای موسیقی داشتن 

اونقدر شلوغ بود که مجبور شدیم رو زمین بشینیم و نتونستیم قهوه ترک رو که می خواستیم سفارش بدیم 

بعد هم قدم زنان به سوی خوابگاه برگشتیم 

یه کم سرد بود و سرمای پاییز رو یه خورده احساس کردیم 

 

 پ.ن:ربنا اَفرِغ علینا صبراً

روزانه

سلام 

چند وقتیه موضوعی که نمی دونم خوبه یا بده،درسته یا غلطه،باید انجامش بدم یا نه ذهنم رو درگیر کرده بود . 

ولی بالاخره تصمیم به انجامش گرفتم 

چند روز پیش امتحان میان ترم داشتم و چون اصلا حس درس خوندن نداشتم فکر کنم واسه اولین بار تو زندگیم اینجوری امتحان دادم 

واقعا افتضاح بود 

امشب با حامد رفتیم پراگ،خوش گذشت 

اولش که رفتیم تو دیدیم وای چقدر شلوغه 

برنامه داشتن و ی گروه بودن که چند برنامه ی اجرای موسیقی داشتن 

اونقدر شلوغ بود که مجبور شدیم رو زمین بشینیم و نتونستیم قهوه ترک رو که می خواستیم سفارش بدیم 

بعد هم قدم زنان به سوی خوابگاه برگشتیم