روز بارانی

سلام دوستان عزیزم
شهادت امام صادق(ع) رو به همه ی دوستان تسلیت عرض میکنم.
آقا بارون چقدر قشنگه. اینجا اتاق آریانا پشت کامپیوترم نشستم؛ازصدای بارون هم دارم کلی لذت میبرم.خیلی قشنگه که آدم الان بره زیر بارون و راه بره و بخونه!!!به نظر شما اینطور نیست؟
یه شعر قشنگ تو وبلاگ زهرا دیدم که حیفم اومد ننویسمش اینجا:

مردم شهر سیاه ، خنده هاشان همه از روی ریاست.
و به غیر از دو سه دوست،‌ که هر از گاهی چند
لب جویی بنشینیم و زهم یاد کنیم،‌
دلشان سنگ سیاست...
ما در این شهر دویدیم و دویدیم ، چه سود؟
هر کجا پرسه زدیم، خبر از عشق نبود...
و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد؛
نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی
گندم شهر سیاه نسلش از وسوسه شیطانهاست... .


امروز صبح (البته نزدیکای ظهر) که بیدار شدم دیدم آب قطع شده.منم میخواستم برم با دوستام بیرون بعد تازه ماشینمون هم بنزین نداشت.(چقدر لج آدم در میاد)! دیگه منم رفتم بنزین زدم و یه ظرف آب از پمپ بنزین آوردم.بعد هم رفتم دنبال عماد و جواد و امین و کلی تو خیابونها ول گشتیم و از بارون لذت بردیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...ـــــــــــــــــــــــــ...ـــــــــــــــــــــــــــــ...
دوباره فردا صبح باید برم اصفهان و درس و دانشگاه و....کلی بدبختی.وای حالم گرفته میشه.فردا ظهر که برسم ساعت ۳ امتحان تربیت بدنی(به قول بچه ها پرورش اسب) دارم.باید ۳۵ تا شنا برم و در ۶ دقیقه ۱۵۰۰ متر بدوم.
این وبلاگ ما هم به هر دری که میزنم درست نمیشه.آقا کسی نیست که منو راهنمایی کنه؟
البته بد هم نشد چون اینجا(بلاگاسکای)خیلی بهتر از پرشین بلاگه و من بیشتر باهاش حال میکنم.
.....................................
من ۱۱ دی امتحان نقشه کشی دارم و خیلی میترسم آخه اصلا بلد نیستم.آخه برق رو چه به تجسم فضایی و پرپکتیو و... .من تمام درس هامو مطمئنم که نمره ی خوب میگیرم غیر از نقشه کشی.امین هم صبح رفته بود حذفش کرده بود.البته اون یه دانشگته دیگه درس میخونه ولی انگار اونم از این درس مزخرف خوشش نمیاد.یکی دیگه از مسائلی که من از این درس خوشم نمیاد استادشه.یه خانومه که تا منو میبینه انگار ارث باباشو میخواد.گیر میده سر چیزای الکی
آخه من چه جوری بگم درسایی رو میتونم بخونم که بهشون علاقه دارم؟!!!
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر      کز دیو  و دد ملولم  و   انسانم  آرزوست
گفتند  یافت  می نشود  جسته ایم  ما       گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
                                               حق یارتان
                                                    آریانا

سلام دوستان
حالتون چطوره.من الان چند روزیه که وبلاگم هک شده و هر کاری کردم نتونستم اونو درست کنم.ازتون خواهش میکنم اگه کسی میتونه تو این زمینه به من کمک کنه حتما ایمیل بزنه خیلی ممنون میشم.
این سعید آقای ما هم (سعید اسلمی)دانشجوی مهندسی کامپیوتره و اصلا یه کمکی به ما نمیکنه.سعید جان هر جا هستی امدوارم حالت خوب باشه.انگار یادت رفته دوستی ما چه جوری بودها بی مرام
امروز من جای یکی از دوستام امتحان ریاضی دادم و خیلی هم خوب شد حتی بهتر از امتحان خودم.الان علی آقا(دوستم) یه وبلاگ درست  کرد که حتما یکی از وبلاگ های خوب میشه.
این یه خط شعرو هم از طرف دوستم براتون مینویسم که امیدوارم حال کنین:
گویا ترم ز بلبل و اما ز رشک عام                مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
این هفته میخواستم برم شهرستان ولی بابام زنگ زد و گفت که ما میایم اصفهان.کلی حال
 میده.
امتحان های پایان ترم هم از ۲ هفته دیگه شروع میشه.منم اصلا هنوز درس نخوندم نمیدونم مثه مبان ترم هست یا نه آخه میان ترمم خیلی خوب شد.(ریاضی رو ۷.۵ گرفتم از ۸).
خوب دیگه بریم تو بقیه ی سایت ها یه کم وبگردی کنیم خسته شدم از بس تو این خوابگاه با این بچه ها چرت و پرت گفتیم.فعلا بای.
حق یارتان.
آریانا
آقا یوسف خیلی قبولت دارم.


سلام دوستان عزیز
یه سایت رفتم خیلی توپ شاید رفته باشین ولی خیلی باحاله.
حق یارتان
آریانا

سلام خدمت تمام بلاگرهای عزیز
من عضو جدید خانواده ی بلاگ اسکای آریانا هستم.من چند ماهی تو پرشین بلاگ مینوشتم تا اینکه وبلاگم توسط یه آقای محترمی که اسمشو نمیگم هک شد.البته هک که نمیشه گفت آخه عرضه ی این کارو نداره.
بگذریم در هر حال امیدوارم بتونم اینجا بهتر بنویسم.اونجا هم گفته بودم هدف من از این وبلاگ فقط حفظ خاطراتم بود که حالا توسط یه آدم بی جنبه از بین رفته.ولی چند تا دوست خوب پیدا کردم که اندازهی تمام دنیا می ارزن.
در پایان از دوستان هکر خواهش میکنم به من کمک کنن که وبلاگم رو از دست این آدم که نمیدونم چیو میخواد ثابت کنه بگیرن.
پاینده و پیروز باشید.
حق یارتان.
آریانا.

 

تا حال به کوچه نگاه کرده ای؟؟؟؟؟؟؟ نگاه کن,نگاه کن و بگو چه می بینی؟؟؟؟ بارها چشمانم را به کوچه دوخته ام ولی جز کودکان خسته از راه مدرسه و مادران پریشان حال از دوری طفلشان چیزی ندیدم که بگویم. اما اکنون چند روزی است که کوچه رنگی دگر است. شباهنگام لکه سفیدی کوچه را روشن کرده و سحرگاه کلافی از آتش مانند فانوسی در تاریکی آن را گرم میکند. رازش را نمیدانم ولی زنان زنبیل بر سر می گویند آنکه مدتی از کوچه ما رخت بر بسته بود باز آمده و با خود سوغاتی از سفر آورده!!!!! ولی من باور ندارم, ندارم, ندارم.
حق یارتان
آریانا

به نام خدا
این اولین آزمایش من در بلاگ اسکای است.