روز ی از روز های خدا

سلام

آرژانتین تحقیر شد


امروز صبح باید واسه سمینار یکی از درسا می رفتم دانشگاه ولی صبح خواب موندم و دیر رسیدم

البته روز ارائه ی خودم نبود ولی استادش به نیومدن خیلی حساسه

ظهر هم رفتم دنبال کارای خوابگاه واسه تابستون و این چند روز که می خوان تعطیل کنن

البته به دلیل سمپاشی اتاق ها و نه روزهای آینده ی تیر ماه


عصر هم با یکی از دوستان رفتیم شب شعر که به دلیل ثبت نام نکردن از ورودمون جلوگیری گردید

برنامه ی کلاس های فرهنگسرا رو هم گرفتم تا واسه کلاس طراحی یه موسیقی ثبت نام کنم

آخه تابستون باید سمینارم رو انجام بدم و کلی وقت اضافه دارم

کلاس زبان هم که کماکان برپاست


سر بازی هم یکی از دوستانم رو دیدم که ریاضی دو افتاده بود و خیلی ناراحت بود،تو این مواقع نمیدونم چطور طرف مقابل رو دلداری بدم


امروز موقع نماز،سر سجاده حالی داشتم که هی این شعر رو زمزمه می کردم:

دوش رفتم به در میکده خواب آلوده     خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده