حافظ

سلام 

کلک حافظ شکرین میوه نباتیست بچین

که در این باغ نبینی ثمری بهتر از این 

 

حیفم اومد  امروز بگذره و در مورد خواجه ی شیراز اینجا مطلبی به یادگار نمونه 

  

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمی‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاهتا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خورده‌ام تیر فلک باده بده تا سرمستعقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر این تخت روان افشانمغلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم

حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا

من چرا عشرت امروز به فردا فکنم  

 

پ.ن: 

مبتلا شده ایم به نوعی از سرماخوردگی که نوع A اش نمی خوانند،البته انشاالله 

اگه خدا بخواد امشب برم خونه و چند روزی رو استراحت کنم و از هیاهوی اینجا دور باشم 

 

به قول اخوان:هی فلانی 

زندگی شاید همین باشد 

یک فریب ساده و کوچک 

 

و به قول مشیری: 

پر کن پیاله را 

کاین آب آتشین 

دیریست ره به حال خرابم نمی برد 

 

یا حق!!

خدایا کمکم کن...

سلام 

وای که چقدر این چند وقتی که اینجا هستم بهم سخت گذشته 

از یه طرف مسیر ها رو بلد نیستم و از یه طرف دوری راه ها 

مثلا امروز ساعت شش و ربع از خونه اومدم بیرون ولی بازم به کلاس هشت صبحم دیر رسیدم 

از اون طرف هم قضیه ی خوابگاه هنوز حل نشده و توی این شهر شلوغ الافم و نمیدونم چیکار کنم 

گفتم جمعه برم ورزشگاه و تا جایی که میشه فحش بدم 

جمعه ساعت هشت صبح با چند تا از دوستان رفتیم ورزشگاه ولی اونجا هم هر چی سعی کردم فحش بدم نشد 

یعنی اصلا زبونم واسه فحش دادن نمی چرخید 

هنوز شروع به خوندن درسها هم نکردم و این موضوع هم بیشتر اعصابم رو خورد کرده 

کم کم دارم دیوونه میشم 

زبان ما هم یه چیزی در حد تیم واترپلو مناطق کویری ایرانه  

این 10 روز حدود 130 هزار تومن هم خرج کردم و تقریبا هیچی هم نخریدم  

یعنی به این وضعیت اینطوری این شهر عادت میکنم؟ یا اینکه قایقی باید ساخت و انداخت به آب و دور شد از این خاک غریب!؟

دیروز یه جلسه در مورد ازدواج بود،بچه ها چنان بر سر این آقای روانشناس کوبیدن و تمام مشکلات جامعه رو گردن این بنده خدا و همکارانشون انداختن که بنده خدا ناراحت شد و فکر کنم خیلی بهش بر خورد 

 یکی از دوستان قدیم که ازدواج کردن و در این شهر شلوغ ساکن شدن دیشب طی ضیافتی موسوم به شام در خدمت ما بودن و جاتون خالی خوش گذشت 

فعلا چند روزی خونه ی امین ساکنیم و تلپ خدمت ایشون تا ببینیم خدا چی می خواد و وضعیت چی می شه 

 

خیلی نیاز به دعا داریم... 

 

پ.ن: 

الله یعلم و انتم لا تعلمون

والله علی کل شی قدیر 

 

ای گل فروش گل چه فروشی به جای سیم 

وز گل عزیز تر چه ستانی به سیم گل 

 

یا حق!!

 

روز اول دانشگاه

سلام 

این اولین پستم توی دانشگاه جدیده.. 

دیشب رسیدم و وسایلم رو بردم خونه ی یکی از دوستان قدیم که نزدیک دانشگاه ما خونه دارن... 

چقدر بعضی از آدما عوض میشن ،البته خیلی اخلاقاشون هم مثل قبل مونده 

کاش اخلاقای خوب آدما بمونه و اخلاقای بدشون عوض بشه 

صبح اومدم دانشگاه،هشت صبح کلاس داشتم ولی هر چی می گشتم کلاس رو پیدا نکردم 

وقتی هم کلاس رو پیدا کردم چون فقط دو-سه نفر رفته بودن کلاس تشکیل نشده بود 

من هم اومدم سایت و پسورد گرفتم و بعد از چند روز سری به نت زدیم.. 

کیبورد این کامپیوتر یه سری دکمه های اضافی داره که یه کم کار تایپ رو سخت کرده 

فعلا که کلاس تشکیل نشده و من باید برم یه کم کارهام رو سر و سامون بدم.. 

یه کلاس هم عصر دارم.. 

پ.ن: 

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای     فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد 

 

یا حق!!