فرار

شاید بروم این هفته 

شاید بروم جایی دور 

دور تر از خودم 

دورتر از دورتر،شاید هم دورتر از نزدیک تر

جایی که بتوانم چشمان تری را در آینه ببینم 

جایی که از شر این پاشنه ی کفش لعنتی که بیخ گلویم را می فشارد رها شوم 

جایی که با صدای بلند فحاشی کنم به خودم،به دنیا و آدم هایش 

و جایی که مجبور نباشم صدا از حلقومم بیرون آید و بوی تعفن نهار ظهر همراه با بوی دروغ از گلویم.....

جایی که بتوان در اتاق، بدون سرزنش های درون، پک بزنی و بعدی را با آتش قبلی روشن کنی و بعد از آن قبلی را له کنی کنار بقیه ی قبلی ها و به این فکر کنی که بعدی کدام است و قبلی کدام.... 

و احساس خفگی کنی از بوی لعنتی اش و لعنت بفرستی به خودت و هر چه عطر خوشبو و اسپرت است و هر چه لباس با مارک آدیداس و همه ی کفش های CAT 

 

و قدم بزنم در وجودم که هیچ جایش کسی کاپیتان بلک نمی کشد و روی جعبه هایش عکس ریه ی سالم و ریه ی مخلوط با بوی وینستون نکشیده اند 

و دیوار اتاقم پر خواهد شد از جعبه های سوئیسی بدون عکس، هر چند قاچاق باشد و فروشنده ی پیر با آن کلاه لبه دار رنگ و رو رفته اش از برگه های کثیف اسکناس 2 برابر بخواهد...... 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
دریا دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 ب.ظ http://zinat.blogsky.com

سلام اریانا جان با تبادل لینک موافقی بیا وبلاگم بگو نظر یادت نره گلم

مینو سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:10 ب.ظ http://delneveshteha-m.blogfa.com

چرا اینجوری شدین؟!
اون آریانایی که قبلاً می نوشت چقدر دل خسته شده...
چرا؟!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد