فارغ التحصیلی

این چند روز یه دفعه سرم شلوغ شد

هفته ی پیش رضا باهام تماس گرفت و گفت که واسه ی کارای مکه باید بیای شاهرود

من هم 4 شنبه به هر زحمتی بود رفتم و پنج شنبه اونجا بودم

تا ظهر کارها رو انجام دادم

رضا مشهد بود،گفتم حالا که تا اینجا اومدم صبر کنم تا رضا رو هم ببینم

شنبه صبح رفتم دانشگاه

مسئول آموزش بهم گفت که مدیر گروه تو برگه ی فارغ التحصیلیت نوشته که تخلف داری

خیلی جا خوردم

من فقط یه تخلف کوچیک داشتم

آزمایشگاه اندازه گیری رو که برداشتم پیشنیازش رو حذف تکدرس کردم

وقتی نامه ی مدیر گروه رو دیدم بیشتر جا خوردم

2 تا تخلف دیگه واسم نوشته بود که اصلا منطقی نبودن

کلی صبر کردم تا تشریف آوردن

هر چی گفتم که بابا این حرفایی که می زنی غیر منطقی هستن زیر بار نرفت

مسئولین آموزش کل هم هر کدوم یه حرفی میزدن

ولی متوجه شدم که چون با هم مشکل دارن نمی خوان قبول کنن که حرف زور میزنن

...

چند روز الاف شدیم

ولی باباخره حل شد و من فارغ التحصیل شدم

تسویه حساب هم بمونه واسه بعد از عید


یا حق!!

هوالحق

GHm


سلام

چند روزی هست دنبال کار میگردم

چند تا کار خوب هم پیدا کردم ولی به دلیل نداشتن پایان خدمت...

بعدش افتادم دنبال کارای امریه

چند جا رفتم

یا نمی خواستن یا اینکه تاریخ اعزام خاصی رو میخوان

آخه مگه دست منه که چه تاریخی می رم خدمت

رفتم اداره ی پلیس + 10 دفترچه گرفتم

اونا هم گفتن معلوم نیست که تاریخ اعزامت کی میشه

حسابی موندم چیکار کنم

می خوام برم عسلویه دنبال کار

می ترسم اونجا هم وضع همینطوری باشه

خدایا

خودت کمک کن

یا حق!!

هوالحق 

GHm 

سلام 

سفر خوبی بود 

حدود 10 روز خونه نبودم 

جاتون خالی،خیلی خوش گذشت 

چند روزی شاهرود موندم 

کلی تو دانشگاه چرخیدیم و به یاد قدیم 

تقریبا خیلی ها رو نمی شناختم 

ولی خاطرات دوران دانشجویی واسم زنده شد 

یه روز تصمیم گرفتم که برم مشهد 

رفتیم که بلیط قطار بگیریم که تموم شده بود 

این چند روز به خاطر وفات پیامبر(ص) و شهادت امام حسن(ع) و امام رضا(ع) مشهد خیلی شلوغ بود 

گفتیم چیکار کنیم که بعدش رفتیم راه آهن 

اونجا 2تا بلیط نیشابور پیدا کردیم،رفتیم دنبال دانیال تا با هم بریم نیشابور،اون هم بلیط پیدا نکرده بود 

تا حاظر شدیم و رسیدیم راه آهن قطار داشت حرکت میکرد و خلاصه نرسیدیم 

رفتیم سر جاده و با سواری حرکت کردیم سمت نیشابور... 

شب با دانیال رفتیم خونشون و اونجا خوابیدیم ،قبل از خواب هم یه فیلم قشنگ دیدیم 

صبح سعید اومد اونجا و رفتیم یه کم تو نیشابور گشتیم 

نهار رو هم خونه ی دانیال بودیم  

عصر هم حرکت کردیم به سمت مشهد 

تو راه افراد خیلی زیادی پیاده به سمت مشهد در حال حرکت بودن 

بالاخره رسیدیم مشهد 

وقتی گنبد طلایی آقا رو دیدم واقعا خوشحال بودم که بازم این سعادت نصیبم شد 

خیلی شلوغ و قشنگ بود 

از همه جا هیئت اومده بود 

عشق رو تو نگاه مردم می شد دید 

بالاخره رفتیم حرم و زیارت 

نماز رو حرم خوندیم  

مجید هم اومد 

شب رفتیم  خونه ی مجید 

صبح هم اونجا بودیم و ظهر رفتم دنبال بلیط قطار 

مامانم هم زنگ زد و گفت که زودتر بیا خونه 

بلیط قطار گرفتیم و برگشتیم خونه و بازم به قطار نرسیدم 

قطار اصفهان از سمت تربت حیدریه میاد 

زنگ زدم راه آهن مشهد 

گفت که قطار ساعت شش و بیست دقیقه می رسه تربت حیدریه 

رفتیم و سواری گرفتیم و اون آقا گفت که ساعت 6 میرسونمت تربت 

زنگ زدم به مسعود و اون هم اومد جلوم 

یه آژانس گرفتیم و رفتیم ایستگاه قطار 

خدا رو شکر رسیدم 

5 دقیقه مونده بود که قطار بره 

سوار شدم و 11 صبح رسیدم اصفهان 

از اونجا هم دوباره با سواری به سمت خونه 

در کل سفر خوبی بود 

حالا باید بشینم واسه این مدت بیکاری یه برنامه بریزم 

باید زبان بخونم 

.. 

یا حق!!

هوالحق 

 سلام 

بالاخره این کنکور هم تموم شد 

بماند که اونطور که انتظار داشتم نشد ولی خدا رو شکر 

چند روز بعدشم پا شدیم اومدیم شاهرود 

همه ی بچه ها هم تقریبا اومده بودن 

چند روزی خوش گذرونی کردیم و یاد گذشته 

الان هم دانشگاه هستم 

چند تا نرم افزار دانلود کردم و می خواستم گوشیم رو آپدیت کنم که نشد 

امیدوارم همیتون موفق و پیروز باشین.. 

یا حق!!