سلام
امروز با تمام وجود سرفه می کردم
حالت تهوع داشتم
چشمهایم می سوخت
سینه ام می سوخت
همه سیگار می کشیدند،پسر و دختر
چشمانم پر از اشک بود
صدای جیغ می آمد
و من هم سیگار کشیدم و دودش را فوت کردم توی صورت کسانی که حالت تهوع داشتند و چشمانشان سرخ شده بود،شاید هم سبز شده بود،و سینه اشان می سوخت
و توی صورت دختران و پسرانی که نمی دانستند به چه جرمی از چشمانشان اشک می آید
چند نفر هم توی صورت من دود سیگارشان را فوت کردند
و من لذت می بردم از بوی بد سیگار
و امروز از میان دود گللوله ی اشک آوری گذشتم
و گذشتم
و گذشتم
و لی با تمام وجود خوشحال بودم
و عظمت مردم امروز روان بود
و روان است
و روان است
و روان است
پ.ن:
امروز دینا هم دوباره نوشت
سلام. امروز شما هم سبز شدی. سبز که بودید سبزتر شدی :)
ممنون که به یادم بودی...
سلام
ممنون
آره،حسابی سبز شدیم...
امروز سبز بودن معنای قشنگش را دوباره زنده کرد...
و چقدر زیبا بود...
سلام
و در ترافیک این دودهای یله ...
من یک روز بر موج موجدار یکی از انها سوار می شوم و پرواز خواهم کرد...
بی خیال زندگی ...
و بعد اینکه یاد این غزل افتادم:
دوباره تَش زده بر قلبِ نازکِ سیگار
هوای سرد و تو و فندک و پُک سیگار
تو طبقِ عادتِ هر روز مینویسی باز
به روی صندلیت «عشق» با نوکِ سیگار
و سرفه میکنی و یادِ حرفهای منی
که گفته بودهام انگار با تو که سیگار،
برای حنجرهات خوب نیست دست بکش
و دست میکشی از آخرین پکِ سیگار...
نه! جای پای کسی نیست جز خودت اینجا
فقط زمین و تن بیتحرکِ سیگار
کسی نمیرسد از راه، سخت میرنجی
و میروی که ببینی تدارکِ سیگار
پیروز باشی و سبز ...
سلام..
ممنون
و به قول احسان:
شب تا به صبح بیدار
سیگار پشت سیگار.
یکی از معدود سبزهای جلبکی هستی که میدونی قرآن و اسلام چیه !
اون رو هم متوجه نشدی ! از همون علمایی هستی که فتوا بر قتل امام حسین (ع) میدادند!!
حیف....